بابای مهربون
نی نی نازم امروز دو تایی توخونه بودیم ومنتظر بابایی تا از سر کار برگرده. تا اون موقع داشتم درسهامو میخوندم. عصر بابایی با یه پاکت شیر و موز اومد خونه میخواست برامون شیرموز درست کنه تا بخوریم تا تو بزرگ و بزرگتر شی دوباره شب هم به زور یه لیوان شیر دیگه بهم داد. اینم بگم امشب بابات همه اش نازت میکرد عزیزم شب هم دستشو گذاشته بود رو شکمم و میگفت میخوام نی نی خوشگلم رو بغل کنم و بخوابم. عزیزم زودی بزرگ شو و بیا پیشمون مامان و بابا منتطرتن. ...